ای سهم طوفان زده ی پوشالی ام، مرز باریک میان رویاهای کوچک و تو خالی ام، ای درخشش اوج شب در پیدایش نخستین صبح جوانی، تازه رسیده های شنبه های آرمانی، ای ناکامی ریشه در نمایش عظمت بذر در بلوغی زود رس، محبوب شکوفه های باغی قربانیِ هرس، بخوان، بخوان برایم. راستی! تا رهایی، از اینجا که من ایستاده ام، چه قدر فاصله است؟
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت